ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
بخشی از متن:
ترجمه داستان Clay
به تعداد 10 صفحه قابل ویرایش ورد
مناسب اساتید و دانشجویان زبان انگلیسی
خانم مدیر به او اجازه داده بود که به محض تمام شدن عصرانهی زنها به مرخصی برود و ماریا «1» چشم انتظار مرخصی شبانهاش بود. آشپزخانه پاک و پاکیزه بود: آشپز گفت که عکس آدم روی پاتیلهای بزرگ پیداست. آتش مطبوع و درخشان بود و روی یکی از میزهای کناری چهار نان کشمشی بزرگ بود. ظاهرا بریده نشده بود، ولی اگر نزدیکتر میرفتی میدیدی که به تکههای کلفت دراز و مساوی تقسیم شده است تا سر عصرانه توزیع شود. ماریا خودش آنها را بریده بود.
ماریا به راستی آدم خیلی خیلی ریز نقشی بود، ولی بینی خیلی دراز و چانه ی خیلی ...